فصل سی وپنجم – سلام به عشق
یکسال کار سخت و مستمر گذشت ....... قرار بود ساعت ده صبح اولین مجموعه اقامتی بنیاد رو با شصت و نه سوییت مسکونی در سه طبقه افتتاح کنیم . همه اعضای هیئت امنا و کارکنان بنیاد به همراه مددجویان شاغل در مجتمع های فنی حرفه ای شماره یک و دو تو سالن اجتماعات حضور داشتن ....
ده مددجو که اخیرا تحت حمایت بنیاد راشدی قرار گرفتن ،امروز بعنوان اولین گروه در این مجموعه مستقرر شدن . این مددجوها ؛ شامل هشت مادر جوان بی سرپرست هرکدام با یک فرزند و دو مادر جوان دیگر هرکدام با دو فرزند اولین ساکنان آرامشگاه خواهند بود .......
مامان لیلا بعنوان مسئول کل امور مددجویان طی صحبت هایی به مطالب زیر اشاره کرد .
کلید ده واحد به مادران ، متناسب با نفرات خانواده تحویل شد و آنها زندگی تازه شون رو آغاز کردن .........
خدمات لازم شامل موارد زیر در اختیار این عزیزان قرار خواهد گرفت تا از این به بعد زندگی در آرامش رو تجربه کنند. انشالله
- بیمه خدمات درمانی به اضافه بیمه مکمل
- تغذیه رایگان در تمام طول روز به اضافه میان وعده ها
- مسکن رایگان ( تا زمانی که مشغول کار شوند)
- آموزش فنی و حرفه ای (جهت کسب تخصص)
- بن خرید لباس و سایر ملزومات به ازای هر نفر از اعضای خانواده دویست و پنجاه هزار تومان
- استفاده رایگان از خدمات ورزشی فرهنگی و تفریحی آرامشگاه
- مددجویان بعد از یک دوره هفت روزه ...... که شامل مسافرت به سواحل شمال کشور خواهد بود . از نظر روحی برای درک و باور موقعیت جدید شان آماده خواهند شد ........
- در بازگشت هر مددجو باید شغلی برای خود انتخاب نماید ...... چنانچه آشنا به حرفه ای مناسب و مورد تایید مسئولین بنیاد راشدی باشد. بلافاصله غرفه ای در یکی از دو مجتمع فنی به او اختصاص داده خواهد شده و تجهیزات و مواد اولیه لازم در اختیارش قرار خواهد گرفت تا فعالیت خود را آغاز کند . چنانچه مدد جو هیچ حرفه ای نداند .... ضمن شرکت در کلاس های فنی حرفه ای مناسب در یکی از کارگاه های مجموعه مشغول بکار خواهد شد ...... و زمانی که به مهارت کافی برای اداره یک کار و کسب رسید . مستقلا و با حمایت بنیاد به آن خواهد پرداخت.
- کلیه مدد جویان تا حصول به در آمد ماهیانه به ازای هر نفر از اعضای خانواده دویست هزار تومان بابت هزینه های متفرقه دریافت خواهند نمود .
- شرکت در برنامه های جنبی اجباری نبوده و مددجو می تواند بر اساس علاقمندی در آنها شرکت کند .
- سویئت هر مددجو حکم خانه شخصی او را دارد . و هیچکس نباید و نمی تواند او را از حق تغییر دکوراسیون و نحوه استفاده منع کند . البته مددجو در برابر اموال به امانت سپرده به او مسئول بوده و باید در حفظ و نگهداری آنها کوشا باشد ........
- هر مددجو درهرزمان می تواند از دریافت بخشی یا کل خدمات انصراف داده و با تحویل مکان مسکونی آرامشگاه را ترک نماید ...... البته در صورت پشیمانی از انصراف ؛ مجددا درخواست استفاده از امکانات را به مدیران مربوطه تحویل دهد. مدیران مجموعه بر اساس امکانات و سوابق مددجو مخیر در قبول یا رد این درخواست خواهند بود .و در صورت قبول مدد جو در لیست نوبت قرار خواهد گرفت.
- و آخرین نکته آنکه هر مدد جو باید یک مدد کار باشد . همانگونه که مساعدت و کمکهایی بی چشمداشت را دریافت نموده . نسبت به نیازمندان دیگر مهربان و کمک رسان باشد ......
به شما ، دخترای خودم که از امروز در کنارتون هستیم ..... خوش آمد می گم و اطمینان میدم. که به یک خانواده بزرگ ، گرم و مهربون ملحق شدین ...... خانواده ای که به شما عشق میورزه و ترقی و رشد شما هدف و آرزوش هست .... گذشته از اون دستور العملی که براتون خوندم .... همین جا اضافه می کنم . هر کدوم از شما که بخواین به تحصیل ادامه بدین صد درصد مورد حمایت من خواهید بود و کلیه مخارج تحصیلی تون تا اتمام ، بصورت تمام و کامل تقبل خواهیم نمود .... پس گذشته رو فراموش کنین و به آینده ..... اون هم یک آینده کاملا روشن فکر کنین . بچه هام من رو هم مامان لیلا صدا می کنن ...... شما هم میتونین من رو با همین اسم صدا کنین .......
حالا از نوید راشدی ، داماد عزیزم و بانی اصلی این مجموعه می خوام چند کلمه ای صحبت کنه و بعد نوار افتتاحیه رو ببره.
پشت میکرفون قرار گرفتم و گفتم : سلام
همه یک جا جواب دادن .......
ادامه دادم : همه حرفهایی که باید گفته می شد رو مامان لیلا گفتن ، خیلی هم خوب گفتن . به همون خوبی که تا حالا این مجموعه رو به اینجا رسوندن ....... من می خوام حرفهایی از یک جنس دیگه بزنم ....... حرفهایی که شاید به دلتون بشینه و آرامش بیشتری رو به قلباتون بیاره ........
برخلاف آنچه مامان لیلا توی معرفی من گفت ؛ باید بگم من بانی و مسبب این کار خیر نیستم ....... مامان راست گفتن من طراح و مجری و حامی اولیه این پروژه هستم .... شکسته نفسی نمی کنم . اما تکرار می کنم من بانی این مجموعه نیستم ..... بانی این مجموعه کلمه مقدسیه ، بنام عشق ............... بله .....عشق ، عشق باعث شکل گرفتن این مجموعه شد ....... من از این محله رفته بودم ..... داشتم چیزی می شدم که دوست نداشتم . اما جبر زمونه می خواست او ن رو به من تحمیل کنه ....... یک روز صبح اواخر مهر تصمیم گرفتم یکبار دیگه سری به گذشته های خودم بزنم ......
به محله باغچه بیدی جایی که توش بدنیا اومدم و بزرگ شدم. برگشتم. تا خاطرات شیرین گذشته ام رو مرور کنم ...... هیچ هدف و برنامه خاصی نداشتم ........ تا اینکه یک نگاه ........ من رو به خودم آورد ..... نه ببخشید از خود بیخودم کرد ......... متوجه شدم که میشه حتی با یک نگاه زندگی یه آدم تغییر داد .......... من با داشتن خیلی چیزها از جمله خونه مجلل ، ارث پدری و غیره ....... هیچی نداشتم ....... اما یک نگاه همه چیز رو به من داد ..... و اون نگاه الان روبروی من نشسته و با مرور این خاطرات میبینم که داره بارونی می شه ........ البته از روی شوق ...... من عاشق ملیحه شدم ..... بعد عاشق بابا عباس شدم ........ بعد عاشق مامان لیلا شدم ....... بعد عاشق مامان شوکت شدم ...... بعد عاشق آبجی نسیم شدم ...... مامان شوکت عاشق نسیم شد ، سید محسن هم عاشق نسیم شد ...... نسیم عاشق سید محسن ؛ هر دو عاشق رضا کوچولو ....... و من دوباره عاشق مامان منیره خودم شدم ........... و بعد عاشق مهندس پرهام ، مهندس ذوالفقاری و اونها عاشق آرمشگاه و مجتمع های فنی ....... و ما همه عاشق شدیم ....... ومن قبلش عاشق مصطفی و نرگس و خانم سادات .......
و به این ترتیب این مجموعه شکل گرفت ....... و بهتون بگم. ما اون سر دنیا عاشق مردمانی رنج کشیده در کشور تانزانیا شدیم و رفتیم تا با سرمایه گذاری اونجا ، به کسانی که عاشقشون شدیم کمک بکنیم ........
همه اتفاقات خوب گذشته و اتفاقات بهتری که حتما در اینده خواهد افتاد ، فقط و فقط ثمره بانی بزرگ ... عشق" هست ........ پس شما هم عاشق بشید .... تنها توقعی که از تون دارم همینه .......عاشق بشین و عاشق بمونین
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی
پایان